درباره وبلاگ



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 98
بازدید ماه : 392
بازدید کل : 14577
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1








keycode

گلپونه ها یاداشت های تلخ نویس
برچسب:, :: 2 PM ::  نويسنده : mehran

اشتباه از من بود؟ تقصیراز کوتاهی دستم بود یا از پریشانی ذهنم؟شاید از بیقراری دلم بود

نمیدانم شاید از چشمانم بود که ندانسته تو را منگریست

سالهای سال بود از هرکس که می امد سراغ تورا میگرفتمِ همه میدانند دستهای نیاز من

به سوی قبله تو بلند شده بود

حالا نام تو بر دفتر گریه هایم ثبت شده و یاد تو بر مرکب بی قرار سفرم اشیان دارد

یاد وخاطره تو تا به اخر جاده زندگی با من خواهد بود

دریغا! کاش زودتر میفهمیدم که یک رنگ ساده را نمیتوان تفسیر کرد

و یک نگاه را در اندیشه روُیای مبهم فردا فهمید

راستی چه تفاوت دارد که رنگ خاکستری کجای دنیا را پر کرده باشد ما که فقط سیاه میبینیم

و سفید زمزمه میکنیم در خواب . پس چه فرقی میکند که میان این دو رنگ رنگ دیگری هم هست

در این دنیا حقیقت رنگ باخته و صداقت جای خود را به خیانت سپرده است

مهم نیست فردا چه خواهد شد ایا بارانی خواهد بارید یا نه. کبوتر  کی  و  کجا خواهد مرد

چه اهمیت دارد که همسفر ما خارهای کنار جاده باشند و از میان میوه های خوشرنگ قارچ های سمی باشد سهم مه

 



برچسب:21/دسامبر /2012, :: 3 PM ::  نويسنده : mehran

دیگه احتیات لازم نیست ... شکستنیها شکست . هرجور مایلید حمل کنید



برچسب:, :: 9 AM ::  نويسنده : mehran

سال پیش تو را دربر داشتم ... رویای زیبای داشتنت ابدی بود
... هرگز نبودنت را انتظار نداشتم ....  مستغرق دریای داشتن بودم
لمس دستانت مرا به زندگی وادار میکرد ونگاه خسته ات گویای عشق سرشارت بود
نسیم حضورت مشوق موفقیتهایم وآغوش  گرمت پناه گاه دلتنگیم بود
دستان مهربانت را غرق بوسه میساختم و نوای دلنشین دوستت دارم را از هر لبخندت میشنیدم
روزگار خوشی بود...ناراحتی معنا نداشت و تمام شادیم در تندیس عشقت خلاصه میشد
.در رویای طلایی حضورت به سر می بردم که ناگاه رویایم تبدیل به کابوس کوچت شد
چه سر نوشتی چه سرنوشتی
افسوس که خورشید زیبای آذرماه با غروبش تمام دل خوشیم را ربود...
دیگر از تمامی صداها بیزار شدم .... بعد از آن همه سیاهی بود و دلتنگی
دلتنگی نبودن بهترین دوست تمامی دورانهایم.... زندگی بی معنا و عشق مبدل به قاب عکس
زیبایت شد. زندگی جریان داشت و همچنان دلتنگت بودم
کم کم به باور حقیقت تلخ زندگی رسیده بودم که مسافری دیگر را با چشمانی بارانی بدرقه کردم
و حال برای دیدنت بی قرارم ، لمس دستا نتان را خواهانم
رویای شیرینم بودنت است و تمامی حسرتم کوچت ،سفری بی بازگشت
ولی نه من هرگز کوچت را باور نداشته و
                                                    چشم انتظارت میمانم!!!



برچسب:, :: 9 AM ::  نويسنده : mehran

گل پونه گل پونه
دلم از زندگی خونه
تو این دنیای وارونه
برام هرگوشه زندونه
برای مستی و ساقی
نمونده حرمتی باقی
تو هر کوچه برای عشق
مهیا مونده شلاقی
افسوس افسوس افسوس

گل پونه گل پونه
دلم از زندگی خونه
کسی جز تو نمی دونه
چقدر خوابم پریشونه

صفوف عاشقان
 پیوسته پیوسته
   ز مسلخ میروند
    آهسته آهسته

همش اعدام گلها
       پای گلدسته
      کبوترها همه از
              گمبدا خسته

تو این دنیای ویرونه
  نه گل مونده نه گلخونه
 سر دیوار هرخونه
      فقط جغد که می خونه
افسوس افسوس افسوس

گل پونه گل پونه
دلم از زندگی خونه
کسی جز تو نمی دونه
چقدر خوابم پریشونه

گل پونه مگه دنیای ما خوابه؟
نمی بینی مگه چشم خدا خوابه؟
      که با اسمش یکی از گرد راه اومد
خدا رو یاد کردو عشقو گردن زد

گل پونه گل پونه
اگه امروز دلم خونه
امیدم زنده می مونه
امیدم زنده می مونه
که دینا رو بلرزونه
فردا فردا فردا

گل پونه گل پونه
دلم از زندگی خونه
   تو این دنیای وارونه
    برام هرگوشه زندونه

گل پونه گل پونه

دلم از زندگی خونه

کسی جز تو نمی دونه

  چقدر خوابم پریشونه



برچسب:, :: 9 AM ::  نويسنده : mehran

رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست

بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست

مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی

زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی

از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد

تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب می  کشم ولی عذاب من گناه نیست

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد

تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب می  کشم ولی عذاب من گناه نیست

        وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست



برچسب:, :: 4 PM ::  نويسنده : mehran

پروانه ، ای از عشق و ناكامی نشانه
ای یادگار عاشقی در این زمانه

در شعله می سوزد پرت پروا نداری
پروای جان در حسرت فردا نداری

سودا مكن جان در بهای آشنایی
دیگر ندارد آشنایی ها بهایی

پروانه ، این دلها دگر درد آشنا نیست
در بزم مستان هم ، دگر درد آشنا نیست

پروانه ، دیگر باده ها مستی ندارد
جز اشك حسرت ، ساغر هستی ندارد

پروا كن از آتش ، كه می سوزد پرت را
یكدم نسیمی می برد خاكسترت را

پروانه ، آن شمع امید شام تارت
آخر سحر گه می شود شمع مزارت

 

                                  هما میر افشار

 



برچسب:, :: 4 PM ::  نويسنده : mehran
به دریا شکوه بردم از شب دشت
از این عمری که تلخ تلخ بگذشت
به هر موجی که  گفتم از غم خویش
سری می زد به سنگ و باز می گشت

********
سکوت باید کرد
این جا غریبه ها عجیب بی رحمند.....
 
 
*******
 
تازه می فهمم چرا غیبت به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه شده...
با یک جمله پشت سرت خیلی چیزها خراب می شوند
خیلی چیزها....
 
مثلا اعصابت!!!!!
اعتبارت!
آرامشت
و خیلی چیزها....
 
 
*******
و من  اسیر باورهای نادرست جامعه می شوم
و بر اساس این باور
بدبختی مقدم است بر تنهایی !!!!


"وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه می خواست بشکند...

یک لحظه از خیال پریشان من گذشت

بر شانه  های تو..."

" بر شانه های تو می شد اگر سری بگذارم.....

وین بغض درد را از تنگنای سینه بر آرم به های های"

به انتظار روز وصال دوباره.....که شانه هایت اندکی بکاهد

از بار غم های بزرگ نبودنت......

" آن جان پناه مهر شاید که می توانست

 از بار این مصیبت سنگین

آسوده ام کند..."



برچسب:, :: 4 PM ::  نويسنده : mehran

نمیگویی ولی از چشم گویای تو میخوانم

نمیخواهی شوم آگه ولی راز تو میدانم

تودیگر نیستی آرام جان بیقرار من

نمیسوزد دلت را ذره ای دیگر شرار من

وجودی چون گل خامی بگو با من شرارت کو

سراپا همچو پاییزی نسیم نوبهارت کو

نمیخوانم ز چشمانت دگر آن شور و مستی را

نمیخواند لبت در گوش من افسون هستی را

چرا دیگر نمیریزی به پاس الفت دیرین

به مینای لبان من شراب بوسه شیرین

نمیتابی دگر چون شمع روشن بر شب تارم

نمیبینی نمیدانی من دیوانه بیدارم

نوایم بر نمیخیزد بسان چنگ خاموشم

گلی پژمرده بر شاخم چو از خاطر فراموشم

بگو با من اگر یاد آورم آن آشنایی را

چسان باور کنم ای نازنین من جدایی را



برچسب:, :: 4 PM ::  نويسنده : mehran
افسانه ساز شهر تنهایی منم من
 
افتاده در گرداب رسوایی منم من
 
 

گفتم ولی باور نکردی
 
گفتم ولی باور نکردی
 
 
دیگر زمن جز نقش دیواری نمانده
 
گل نیستم از من به جز خاری نمانده
 
گفتم رها کن این دل دیوانه ام را
 
بشکن به سنگ نیستی پیمانه ام را
 
گفتم ولی باور نکردی
 
گفتم ولی باور نکردی

 



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
 
 
 
مشاهده صفحه جدید